امام علی(ع) صدای عدالت انسانی بذره ، گـر نظـر لطـف بـو تـراب کـند / به آسمان رود و کـار آفـتـاب کـند
| ||
|
امام امین خدا است در میان خلقش،و حجت اوست بر بندگانش،و جانشیناوست در شهرهایش و بسوى خدا دعوت کننده و از حقوق او دفاع کننده است. امام از گناهان پاک و از عیوب منزه و بر کنار است و بعلم و دانش مخصوص،و حلم را شعار خود ساخته است. امام موجب نظام دین و باعث عزت مسلمین و خشم براى منافقین و سبب هلاک کافرین است. امام یگانه روزگار خویش است کسى با او همطراز نشود و هیچ دانشمندى با او برابرى نکند و او را مانند و نظیرى (غیر از امام دیگر) نباشد تمام فضیلت مخصوص اوست بدون اینکه محتاج بطلب و اکتساب از غیر بوده باشد بلکه این مواهب از جانب خداى بخشنده باو عطاء شده و اختصاص یافته است. پس کیست که بتواند بمقام معرفت امام برسد و یا امکان اختیار و انتخاب امام را داشته باشد؟ هیهات،هیهات،در این کار خردها گمراه گشته و بردبارها بیراهه رفته و عقلها سرگردان مانده و دیدگان بیفروغ گشته و بزرگان کوچک شده و حکماء متحیر و سخنوران در محصور و خردمندان در نادانى و شعراء و ادبا عاجز بوده و سخندانان در ماندهاند که بتوانند شأنى از شئون و اوصاف امام و یا فضیلتى از فضائل او را توصیف کنند و همگى بعجز و قصور خود معترف گشتهاند در اینصورت چگونه میشود که تمام فضائل امام بتوصیف در آید یا مطلبى از کار امام فهمیده شود و یا کسى پیدا گردد که جایگزین او گشته و اظهار بى نیازى کند؟ نه،چگونه و از کجا چنین چیزى ممکن است در حالیکه امام مانند ستارهاى است که افق حقیقتش از دسترس مردم و توصیف وصف کنندگان بسى بلندتر است پس اختیار مردم کجا و امام کجا و عقول مردم کجا و او کجا و مانند او کجا پیدا میشود؟ آیا گمان میکنند که امام را در غیر خاندان رسالت میتوان پیدا نمود؟بخدا که خودشان را گول زدهاند و امر باطل و بیهودهاى را آرزو کردهاند و به نردبان لغزندهاى (یا گردنه بلند و لغزندهاى که قدمها در آن میلغزند و بپایین سقوط میکنند) بالا رفتند و خواستند با عقول حیرت زده و ناقص و با آراء گمراه کننده خود نصبامام کنند!خدا آنان را بکشد بکجا منحرف شدند کار مشکلى را اراده کردند و دروغى (از خود) ساختند و بگمراهى دو رو شدیدى دچار شدند و در حیرت و سرگردانى افتادند که با چشم بینا امام را رها کردند و شیطان کردارهاى آنها را در نظرشان جلوه داد و از راه بدر برد در حالیکه اهل بصیرت هم بودند (چنانکه خداوند فرماید) : و زین لهم الشیطان اعمالهم فصدهم عن السبیل و کانوا مستبصرین (24) . از اختیار خدا و اختیار پیغمبر و خاندانش رو گردان شده و بانتخاب خود گرائیدند در صورتیکه قرآن کریم آشکارا بآنان میفرماید:و ربک یخلق ما یشاء و یختار ما کان لهم الخیرة (25) . و پروردگارت هر چه بخواهد میآفریند و اختیار میکند و اختیار در دست آنها نیست. و باز فرماید:و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى الله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم (26) . و براى هیچ مرد مؤمن و زن مؤمنهاى زمانیکه خدا و پیغمبرش چیزى را براى آنان فرمان دادند حق اختیار امرى نیست.و همچنین فرموده است: ما لکم کیف تحکمون،ام لکم کتاب فیه تدرسون،ان لکم فیه لما تخیرون،ام لکم ایمان علینا بالغة الى یوم القیامة ان لکم لما تحکمون،سلهم ایهم بذلک زعیم،ام لهم شرکاء فلیأتوا بشرکائهم ان کانوا صادقین (27) . شما را چه شده است چگونه حکم میکنید؟یا کتابى دارید که در آن درس میخوانید تا آنچه خواهید براى شما در آن کتاب باشد؟یا شما را تا روز قیامت باما پیمان محکمى است که هر چه خواستید حکم کنید؟ (اى پیغمبر ما) از آنان بپرس که کدامشان بدان حکم ضامنند؟آیا براى آنان در اینکار شریکانى هست؟پس اگر راست میگویند شریکانشان را بیاورند. و باز خداى عز و جل فرمود:أفلا یتدبرون القران ام على قلوب اقفالها؟ام طبع الله على قلوبهم فهم لا یفقهون (28) ؟ آیا در قرآن تدبر و اندیشه نمیکنند یا مگر بر دلها قفل زده شده است؟یا خداوند بر دلهاى آنها مهر زده و آنان قوم بیدانشند؟و یا: قالوا سمعنا و هم لا یسمعون،ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون،و لو علم الله فیهم خیرا لاسمعهم و لو اسمعهم لتولوا و هم معرضون (29) . گفتند شنیدیم و در حالیکه نمىشنیدند،حقیقة بدترین جانداران در نزد خدا مردم کر و لالند که اندیشه و تعقل نمیکنند و اگر خداوند در وجود آنان خیرى میدید بآنها شنوائى میداد و اگر هم شنوائى میداد حتما رو گردان شده و اعراض مینمودند و یا:قالوا سمعنا و عصینا (30) گفتند شنیدیم و نافرمانى کردیم. (بنا بر این مقام امامت اختیارى و انتخابى نیست) بلکه آن فضل خداوند است که بهر کس خواهد میدهد و خداوند صاحب فضل بزرگى ستـبل هو فضل الله یؤتیه من یشاء و الله ذو الفضل العظیم . پس چگونه جائز باشد که آنان امام را انتخاب کنند در حالیکه امام عالمى است که ساحتش از لوث نادانى مبرا بوده و مانند شبانى است که از رمه روگردان نشود و معدن قدس و طهارت و طاعت و زهد و دانش و عبادت است.دعوت پیغمبر مخصوص اوست و از نسل پاک زهراى بتول است،دودمانش جاى طعن و غمز نیستو هیچ صاحب نسبى (در علو حسب و نسب) بدو نمیرسد. از قبیله قریش و خاندان هاشم و عترت پیغمبر صلى الله علیه و آله بوده و مورد رضاى خداوند عز و جل است،شرافت اشراف از اوست و از اولاد عبد مناف است علمش نمو کننده و حلمش کامل و در امامت قوى و در امور سیاست آگاه است،اطاعتش واجب و بامر خداى عز و جل قائم است بندگان خدا را خیر خواه و دین خدا را حافظ و نگهبان است. خداوند پیغمبران و امامان را توفیق داده و از گنجینه علم و حکمت خود آنچه را که بدیگران نداده بدانها بخشیده است در نتیجه علم آنان فوق دانش اهل زمانشان بوده است چنانکه خداوند تعالى فرماید: افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لا یهدى الا ان یهدى فما لکم کیف تحکمون(31) ؟ آیا کسى را که بسوى حق هدایت میکند شایسته است که مردم پیروى کنند یا کسى را که هدایت پیدا نمیکند مگر اینکه خود هدایت شود پس شما را چه شده است چگونه حکم میکنید؟ و باز فرموده است:و من یؤت الحکمة فقد اوتى خیرا کثیرا (32) . بهر کسى که حکمت داده شده خیر زیادى داده شده است و باز در باره طالوت فرماید: ان الله اصطفیه علیکم و زاده بسطة فى العلم و الجسم و الله یؤتى ملکه من یشاء و الله واسع علیم (33) . خداوند او را (طالوت را) بر شما برگزید و بعلم و قدرت جسمانى او افزود و خداوند ملکش را بهر که خواهد میدهد و خداوند وسعت بخش و دانا است.و به پیغمبر خود صلى الله علیه و آله فرمود:و انزل الله علیک الکتاب و الحکمة و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضل الله علیک عظیما (34) . و خداوند بر تو کتاب و حکمت نازل کرد و آنچه را که نمیدانستى تعلیم داد و فضل و کرم خداوند بر تو بزرگ است.و در باره امامان از اهل بیت پیغمبر و عترت و ذریه او فرمود: ام یحسدون الناس على ما اتاهم الله من فضله فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمة و اتیناهم ملکا عظیما،فمنهم من امن به و منهم من صد عنه و کفى بجهنم سعیرا(35) . یا بمردم نسبت بدانچه خداوند از فضل و کرم خود بدانها داده است رشگ مىبرند،پس یقینا ما خاندان ابراهیم را کتاب و حکمت دادیم و بدانها ملک بزرگى بخشیدیم پس کسانى از آنها بدان گرویدند و کسانى هم از آن روى گردانیدند و جهنم براى آنان بس افروخته آتشى است . و بندهاى را که خداوند براى اصلاح امور بندگانش اختیار کند حتما براى انجام آنکار سینهاش را منشرح سازد و چشمههاى حکمت در قلبش جارى کند و باو دانشى الهام نماید که پس از آن در پاسخ هیچ سؤالى عاجز نماند و از راه صواب منحرف نشود،در نتیجه او معصوم و مؤید (از جانب خدا) است و توفیق یافته و استوار گشته و از هر لغزش و خطائى در امان است،خداوند او را بدین صفات اختصاص داده تا براى بندگانش حجت و بر خلقش شاهد باشد و این فضل و کرم خداوند است که بهر که خواهد میدهد و خداوند داراى فضل و کرم بزرگى است.آیا مردم براى اختیار چنین امامى توانائى دارند؟و یا کسى را که انتخاب کردهاند اینگونه امتیازاتى داشته است که او را پیشواى خود سازند؟ بخانه خدا سوگند که این مردم از حق تجاوز کردند و کتاب خدا را پشت سرگذاشتند مثل اینکه نمیدانند،در صورتیکه هدایت و شفاء در کتاب خدا است،اینها کتاب خدا را کنار نهادند و از هوى و هوس خود پیروى کردند و خداوند هم آنها را مذمت نموده و دشمن داشت و تباهشان نمود چنانکه فرماید: و من اضل ممن اتبع هواه بغیر هدى من الله ان الله لا یهدى القوم الظالمین (36) . چه کسى گمراهتر و ستمکارتر از کسى است که هوى و هوس خود را بدون هدایت خدا پیروى کند یقینا خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمیکند. و باز فرمود:فتعسا لهم و اضل اعمالهم (37) .پس بر آنها تباهى باد و (خدا) اعمالشان را نابود ساخت. و باز فرمود:کبر مقتا عند الله و عند الذین امنوا کذلک یطبع الله على کل قلب متکبر جبار (38) . دشمنى بزرگى است در نزد خدا و مؤمنان،خداوند این چنین بر دل هر گردنکش و متکبرى مهر میزند و صلى الله على النبى محمد و اله و سلم تسلیما کثیرا (39) . چنانکه از این روایت نیز استفاده میشود امامت یک مقام روحانى و معنوى است که منشأ الهى دارد و امام علاوه بر اداره امور مسلمین از نظر حکومت اسلامى و بیان معارف الهیه در حیات صورى و مادى،در مرحله حیات معنوى نیز عهده دار رهبرى و هدایت است و حقائق اعمال با رهبرى او سیر میکند بدینجهت از نظر شیعه معرفت و شناسائى امام شرط اصلى ایمان و متمم دین بوده و بدون معرفت امام دین و ایمان را چندان ارزشى نخواهد بود و در اینمورد حدیثى از پیغمبر اکرم صلى اللهعلیه و آله نقل شده است که آنحضرت فرمود:من مات و لم یعرف امامه (امام زمانه) مات میتة الجاهلیة (40) . (هر کس بمیرد و امامش را نشناسد بمردن دوران جاهلیت مرده است) . مطلب دیگرى که در پایان این فصل ذکر آن لازم بنظر میرسد اینست که بعضى از مغرضین و بى خبران و همچنین پاره از مستشرقین بى اطلاع چنان گمان کردهاند که تشیع یک اقلیتى است که پس از رحلت پیغمبر صلى الله علیه و آله بوجود آمده و از اسلام اصلى که تسنن است منشعب شده است و حتى گروهى پا فراتر نهاده و گفتهاند که شیعه در زمان صفویه بوجود آمده است !! ولى این قبیل اشخاص اگر کمى به تتبع و تحقیق پردازند خواهند دانست که قضیه کاملا بر عکس بوده و اسلام اصلى و حقیقى همان تشیع میباشد و این تسنن است که پس از رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله حزب سقیفه آنرا بوجود آورده است زیرا خود رسول اکرم در زمان حیاتش بارها على علیه السلام و شیعیانش را ستوده است و کتب معتبر اهل سنت نیز شاهد این مطلب است و بطرق مختلفه نوشتهاند که هنگام نزول آیه ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة(41) . (کسانیکه ایمان آوردند و اعمال نیک انجام دهند آنها بهترین مردمند) پیغمبر صلى الله علیه و آله بحضرت امیر فرمود:یا على هم انت و شیعتک (42) . (آنها تو و شیعیان تو هستند) . همچنین در جاى دیگر فرمود:على و شیعته هم الفائزون یوم القیامة (43) . (على و شیعیانش در روز قیامت رستگارانند) .و چنانکه در فصول پیشین گذشت موقعیکه پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله در یوم الانذار اقوام و خویشان خود را براى پذیرش اسلام دعوت میکرد فقط على علیه السلام دعوت او را پذیرفت و رسول خدا صلىالله علیه و آله نیز در همان مجلس آنحضرت را بسمت خلافت و وراثت و وصایت خود بدیگران معرفى نموده و خلافت او را با نبوت خود توأما اعلام فرمود و در اواخر عمر نیز برابر آیه تبلیغ در غدیر خم بطور رسمى و علنى همگان را از موضوع ولایت و خلافت آنجناب آگاه گردانید. و اما مغرضین و نادانانى که پیدایش شیعه را بزمان صفویه نسبت میدهند باید بدانند که از صدر اسلام تا کنون کتابهاى زیادى در اینمورد تألیف شده و در هیچ موضوعى مانند امامت بحث و تحقیق بعمل نیامده است و چون ذکر تمام آنها باعث اطناب کلام است فقط براى اطلاع بذکر اسامى چند جلد از کتب مزبور اکتفاء میشود: الامامة.تألیف خلیل بن احمد بصرى متوفى قرن دوم هجرى. الامامة.تألیف احمد بن الحسینى که از اصحاب حضرت صادق بوده است. الامامة.تألیف عبد الله بن جعفر الحمیرى متوفى قرن سوم هجرى. الامامة.تألیف فضل بن شاذان متوفى قرن سوم هجرى. الامامة.محمد بن ابى عمیر از اصحاب حضرت رضا بوده است. الامامة.تألیف محمد بن عیسى از اصحاب امام جواد بوده است. الامامة.تألیف یحیى بن محمد متوفى قرن پنجم هجرى. کتابهائى هم که در عهد صفویه نوشته شده خارج از حدود تبلیغات آنان بوده است مانند کتاب احقاق الحق قاضى نور الله که معاصر شیخ بهائى و در اکبر آباد هند زندگى میکرده است و کتاب عبقات الانوار تألیف میر حامد حسینى هندى است که این اشخاص در هندوستان یعنى خارج از قلمرو سیاست و حکومت صفویه بودهاند البته صفویه نیز در ترویج و تبلیغ و بزرگداشت تشیع اقداماتى نمودهاند اما نه اینکه آنرا بوجود آورده باشند. با اینکه در این کتاب هر یک از دلائلى که تا کنون در باره ولایت و امامت على علیه السلام نگارش یافته به تنهائى براى اثبات مطلب کافى میباشد ولى چون دلائل زیادى نیز در اینمورد باستناد آیات و اخبارى که از طریق عامه و خاصه نقل شده در دست است لذا در فصول آتى به ترتیب بپارهاى از آنها اشاره نموده و در صورتلزوم بحث مختصرى نیز در پیرامون آنها بعمل خواهد آمد. و در اینجا ممکن است بنظر بعضى چنین برسد که اگر امامت منصب الهى است پس چرا خود حضرت امیر در نامهاى بمعاویه مینویسد که:انه بایعنى القوم الذین بایعوا ابا بکر و عمر و عثمان على ما بایعوهم علیه (44) . یعنى کسانى که با ابو بکر و عمر و عثمان (در امر خلافت) بیعت کرده بودند بهمان روش با من نیز بیعت کرده و مرا بسمت خلافت انتخاب کردند و در واقع آنحضرت ملاک خلافت خود را انتخاب مردم دانسته است؟ پاسخ اینست که على علیه السلام همچنانکه سابقا اشاره شد از جانب خدا و بنص پیغمبر بخلافت الهیه منصوب شده بود و لکن مردم (جز عده معدود) از قبول آن امتناع داشتند و پس از قتل عثمان چون ظاهرا مردم آماده قبول خلافت آنحضرت شده و شتابان بسوى او رفتند او نیز پس از 25 سال رکود و وقفه بیعت آنها را پذیرفت و اما نامه وى بمعاویه باصطلاح اهل منطق از طریق جدل بوده است یعنى بمعاویه میگوید تو که خلافت مرا بنص پیغمبر قبول ندارى و خلافت ابو بکر را که مردم انتخاب کردهاند قبول دارى اگر در نظر تو ملاک خلافت انتخاب مردم است پس همان مردم مرا هم بخلافت انتخاب کردهاند که اگر از این راه هم باشد باید تو بپذیرى و با من بیعت کنى و امام علیه السلام با این نامه خواسته است راه هر گونه عذر و بهانه را بمعاویه بسته باشد نه اینکه خلافت خود را صرفا مستند بانتخاب مردم بداند . پىنوشتها: (1) سوره توبه آیه 12ـبکشید پیشوایان کفر را که براى آنها سوگندهائى نیست که رعایت شود . (2) سوره آل عمران آیه .164 (3) شرح تجرید الاعتقاد المقصد الخامس فى الامامة (4) سوره بقره آیه 30 (5) سوره بقره آیه 124 (6) سوره انبیاء آیه 72 و 73 (7) سوره سجده آیه .24 (8) در اینجا کلمه هدایت دو نوع قید شده که یکى ایصال بمطلوب و دیگرى راهنمائى و ارائه طریق میباشد براى توضیح مطلب گوئیم که اگر کسى در کوچه و خیابانى آدرس محلى را از دیگرى بپرسد و آن شخص فقط راههائى را که بمحل مزبور میرسد بشخص اولى بگوید آنرا راهنمائى و ارائه طریق گویند و اما چنانچه خود بهمراه شخص اولى براه افتد و او را بمحل مزبور برساند آنرا ایصال بمطلوب گویند هدایت پیغمبران از نوع اول(ارائه طریق) و هدایت امام از نوع دوم(ایصال بمطلوب) و این هدایت بطور اجبار نیست بلکه با حفظ اصل اختیار و داشتن شایستگى نفوس است همچنانکه آفتاب و باران در زمینهاى قابل و شایسته موجب روئیدن گیاه میباشند . (9) سوره انعام آیه 75 (10) اقتباس از تفسیر المیزان ترجمه جلد 2 ص 93 الى .96 (11) تفسیر نمونه جلد 1 ص 314 (12) سوره بقره آیه 260 (13) غرر الحکم (14) سوره نجم آیه .5 (15) نهج البلاغه خطبه 108 (16) نهج البلاغه خطبه .99 (17) نهج البلاغه خطبه 144 (18) صحیفه سجادیه دعاى .42 (19) ذخائر العقبى ص 16ـدر فصول بعد تمام حدیث شرح و توضیح داده خواهد شد. (20) سوره بقره آیه 124ـبترجمه آیه در چند صفحه پیش اشاره شده است. (21) سوره انبیاء آیه 72 و 73 (22) سوره آل عمران آیه .68 (23) سوره روم آیه .56 (24) سوره عنکبوت آیه 38 (25) سوره قصص آیه 68 (26) سوره احزاب آیه 36 (27) سوره قلم آیات 36ـ .41 (28) سوره محمد آیه 24 (29) سوره انفال آیات 21ـ 23 (30) سوره بقره آیه .93 (31) سوره یونس آیه 35 (32) سوره بقره آیه 259 (33) سوره بقره آیه .247 (34) سوره نساء آیه 113 (35) سوره نساء آیه 53ـ .54 (36) سوره قصص آیه 50 (37) سوره محمد آیه 8 (38) سوره مؤمن آیه 35 (39) اصول کافى کتاب الحجة باب نادر جامع فى فضل الامام و صفاتهـامالى صدوق مجلس 97ـعیون اخبار الرضا باب .20 (40) کفایة الخصام باب 403 حدیث 6ـینابیع المودة ص 483 (41) سوره بینه آیه 98 (42) شواهد التنزیل جلد 2 ص 361ـغایة المرام باب 94 (43) فضائل الخمسه نقل از کنوز الحقائق ص 92 (44) نهج البلاغه نامه ششم جمعه 92/2/6 .:. 9:39 عصر .:. محمد محمدپور حسین آبادی
یاعلی بگو و نظربده ( یاعلی)
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
روزشمار غدیر روزشمار فاطمیه اوقات شرعی |
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به محمد محمدپور حسین آبادی آن می باشد.
|